۱۳۹۱ فروردین ۱۰, پنجشنبه

قلاده های طلا سهم کیست؟

من میدانم تو میدانی و همه میدانند و حتی همان ولی وقیحتان میداند مردمیکه به خیابان آمدند و رایشان را طلب کردند هرگز اربابی نداشته اند حتی زمانیکه بر ضد رژیم شعار دادند باز هم اربابی نداشتند نه در خارج و نه در داخل پس قلاده برای چه کسی ؟ قلاده برای سگ های آزاد نیست بلکه برای سگهائیست که اربابی دارند حال تو که سازنده این فیلمی و همفکرانت بگوئید این مردم ارباب داشتند یا شما دارید به وجدانتان برگردید و این سوال را به وحدانتان جواب دهید ما نیازی به جواب شما نداریم خوب حالا دیدید که این شمائید که لایق قلاده طلا هستید البته طلا از سرتان زیاد است یک قلاده آهنی که دو سه تا ساندیس هم بهش آویزان باشه باعث میشه 24 ساعت تمام برای ولی وقیحتون دم تکون بدید فلذا در آستانه سال نو قلاده هاتون مبارک.

قلاده های طلا چرا و برای چه کسی ؟ اپوزسیون قلابی یا اپوزوسیون جمهوری اسلامی؟

میخواهم خلاصه و صریح بگویم حتما شنیده اید که ما را اپوزوسیون جمهوری اسلامی میگویند البته نوع داخلی و خارجی هم دارد به بخش بزرگی از خارجیش کاری نداریم چرا که آنها واقعا اپوزوسیون جمهوری اسلامی هستند و این را در طول سالهای متمادی به اثبات رسانده اند اما بخشی از این به اصطلاح اپوزسیون که مانند آتشی زیر خاکستر از سال 88 به این طرف سر از زیر خاکستر بیرون کشید و خود را نمایان ساخت اکثریت این گروه علیرغم خروج اجباری تعداد زیادی از همراهان این جنبش از ایران در داخال ایران هستند و بسیاری از آنها در مشاغل دولتی و نیمه دولتی مشغول به کارند آتش زیر خاکستر را برای آن به کار بردم که این گروه از مردم قبل از سال 88 هم از مخالفین سرسخت رژیم بودند (در اینجا منظورم عامه مردم هستند نه آن تعداد از سیاستمداران که در خود نظام هم مشاغلی داشتند ) که تقلب در انتخابات آن سال باعث شد که خود را نمایان سازند و به قول معوف بگویند ما هستیم .

هنوز زمان زیادی از تظاهراتهای خیابانی نگذشته بود که این گروه از مردم عامه دچار سردرگمی شدند یعنی دقیقا همان چیزی که رژیم میخواست مردم به خیابان آمدند که رای دزدیده شده اشان را پس بگیرند اما چند روز نگذشته بود که زخمی کهنه سر باز کرد ومردم به این نتیجه رسیدند که اگر هم ما رایمان را پس بگیریم باز هم همین جمهوری اسلامی همین ولایت مداری در این کشور پابرجا خواهد ماند و اتفاق خاصی نخواهد افتاد بنابراین شعارهایشان را به اصل نظام نشانه رفتند چرا که 30 سال منتظر چنین فرصتی بودند نظام تا آستانه فروپاشی در عاشورای 88 رسید اما مردمی که به خیابان می آمدند نیاز به یک محرک قوی داشتند یکی که قید همه چیز را بزند و یک صدا پشت سر مردم بیایستد و به آنها امید بدهد قبل از عاشورای 88 بود که آقای موسوی گفتند من به جمهوری اسلامی معتقد هستم و درهر صورت حرف من این است : جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر این سخن آقای موسوی در پی شعار جمهوری ایرانی مردم تظاهر کننده گفته شد همین جمله ایشان کافی بود تا آب سردی بر پیکر جنبش سبز ریخته شود و بسیاری از کسانیکه خود و خانواده خود را به خطر میانداختند و به خیابان میآمدند به امید آنکه جمهوری اسلامی را به زباله دان تاریخ بفرستند به این نتیجه برسند که : ای بابا ما اینهمه خود را به خطر بیاندازیم و سینه امان را جلوی گلوله سپر کنیم تا یک جمهوری اسلامی برود و یک جمهوری اسلامی دیگر بیاید پس عقل حکم کرد که بهتر است در خانه بمانند برای همین بود که تظاهراتهای بعدی شور و حرارت اولیه را نداشت چرا که مردم دلسرد شدند باید به چه زبانی میگفتند که ما ج।اسلامی را نمی خواهیم آنوقت شما میخواهید ما خود را به کشتن بدهیم تا یک ج .اسلامی دیگر بیاوریم . بسیاری از هواداران متعصب آقای موسوی بر این باورند که ایشان به خاطر اینکه داخل ایران بوده و اگر میخواست جمهوری اسلامی را نمیخواهد به اواتهام ارتداد میزدند و اعدامش میکردند و... اما بنده این حرف را قبول ندارم آقای موسوی یک سیاستمدار است او میداند چگونه با کلمات بازی کند مردمی که در خیابان بودند بهترین پشتوانه برای ایشان بودند اگر ایشان در سخنانشان طرف مردم را میگرفتند یعنی میتوانستند پاسخ دهند که: بنده به رای عامه مردم احترام میگذارم اینجا ایران است و صاحب این کشور مردمانش هستند آنها خود میدانند که بهترین نوع نظام حکومتی برای کشورشان باید چگونه نظامی باشد فلذا همانگونه که مردم زمانی جمهوری اسلامی را انتخاب کردند!! و ما پذیرفتیم باز هم در مقابل رای مردم مخالفتی نخواهیم کرد چرا که این مردم هستند که باید انتخاب کنند چه میخواهند و چه نمیخواهند من هم مانند مردم حق یک رای دارم که در زمان خود اگر نیاز باشد آنرا به صندوق خواهم انداخت اینکه چه کسی چه رایی داده به خود او مربوط است .

اگر ایشان این طور سخن میگفتند اطمینان دارم که روزنه امیدی برای مردم باز میشد و نتیجه این امید آن بود که تمامی گروههای مخالف این رژیم دوش به دوش یکدیگر به مبارزه برمیخواستند چرا که رهبرشان کسی بود که همه چیز را منوط به رای مردم میدانست شاید هم تا حالا نسخه جمهوری اسلامی پیچیده شده بود و اکنون ایرانیان در کشوری آزاد بودند .

مطالب بالا را از آن جهت عرض کردم که به این نکته مهم اشاره کنم که اپوزسیون جمهوری اسلامی یعنی مخالف جمهوری اسلامی نمیتوان اصلاح طلب بود و خود را اپوزسیون نامید این کلمه صد تا معنا ندارد نمیتوان هم مخالف بود و هم مخالف نبود هدف باید روشن باشد لااقل جنبشی که میخواهد مردم بیشتری را به خود جذب کند باید اهدافش روشن باشد با این توضیح کوتاه میرویم سراغ قلاده های طلا البته که من خیلی دوست دارم این قلاده های طلا را تبدیل به قلاده های آهنی کنیم و بیاندازیم گردن تمام کسانیکه در طول این 33 سال خون مردم ایران را مکیدند آزادیهای مشروع را از آنها سلب کردند بسیاری از مردم را آواره کشورهای دیگر کردند وبسیاری به زندانها انداختند و....

اما در حال حاضر من نمیدانم چه کسی اپوزوسیون است و چه کسی نیست چه کسی جمهوری اسلامی را میخواهد و چه کسی نمیخواهد اما اعتقاد دارم اگر رژیم اگر رژیم در ساختن یک اپوزسیون قلابی برای سرکار گذاشتن مردم و شناسائی مخالفین خود با یک عده دیگر دست به یکی کرده باشد و چنین اپوزسیونی را ساخته باشد این قلاده های طلا را زیبنده گردن کسانی میدانم که در این دسیسه خطرناک با رژیم دست دوستی و همکاری داده اند تا چند سالی را به عمر ننگین این رژیم فاسد بیافزایند شرم باد بر کسانیکه با قاتلین جوانان و نوجوانان این مرزو بوم دست دوستی داده اند و در ظاهر خود را مخالف رژیم نشان میدهند اما در باطن مانند یک سگ وفادار کاسه ولایت را میلیسند و برای ولی وقیحشان دم تکان میدهند اینها همانهایی هستند که این قلاده ها برازنده اشان است. پایان (در پایان به این نکته اشاره میکنم که اینجانب با تمام اما و اگر هایی که در مورد آقای موسوی گفته میشود مخالف ایشان نیستم بلکه زحمات و مشقتهایی را که ایشان و خانواده اشان و همچنین آقای کروبی متحمل شدند میستایم به امید ایرانی آباد و آزاد)