۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه

مقوّا ای امام مقوّا ای امام

ای مقوّا ،ای مظهر شپش

ای گذشته زجان ،در ره شپش

این تویی، این تویی، دیندار شر

خصم ایرانیان دوستدار خر

هر زمان می رسد از تو این صدا

ای بسیچ حمله بر کشتن ندا

چون تو عزم صف ایرانیان کنی

قطع سر، قطع دست، قطع جان کنی

بود ز ظلم تو به خاک و خون وطن

زما تو را لَعَن به خاطر وطن

زیر بار ستم، زندگی بس است

نزد طاغوتیان، بردگی بس است

مقوّا ای امام مقوّا ای امام

مقوّا ای امام مقوّا ای امام

مقوّا ای امام مقوّا ای امااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

توضیح : از آنجهت مظهر شپش بودند که شپش موجودیست خونخوار و اگر کسی گرفتارش شود و مداوا نکند بسیار خطرناک خواهد بود دوستدار خر از آنجهت که ایشان به خر ارادت خاص داشتند از همین رو اقتصاد را مال خر میدانستند و بعد از مرگشان به خاطر اینکه گفته بود خ.ر را من بزرگ کرده ام خ.ر جانشینش شدو اما این خ.ر هم که سن و سالش قد نمیداد بگوید من میمون را بزرگ کرده ام گفت نظر من به نظر او نزدیک تر است خدا عاقبت ما را به خیر کند میمون آیت الله نداشتیم میترسیم این را هم یک سبه بکنندش آیت الله و اینبار میمونی به جای خ.ر بنشیند . ( واما از بابت قافیه باید عرض کرد: قافیه چو تنگ آمد شاعر بینوا به جفنگ آمد .. از طرفی مشعورا الیه!! لیاقت فکر کردن بیشتر از این را نداشته پس همین هم از سرش زیاد است)