۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

تجربه سی ساله من و عقل سلیمم میگوید : تجربه را تجربه کردن خطاست .

درابتدای استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران یادم میآید کهاعلام کردند فعالیت احزاب آزاد است و همه احزاب در جمهوری اسلامی میتوانند فعالیت کنند احزاب خوشحال شدند چادرهایی را در میادین شهر برپا داشتند و برای حزبشان تبلیغ علنی را شروع ویارگیری را آغاز کردند غافل از اینکه آن پیر دجال و فتنه های دور و برش نقشه های شومی را برای ایشان کشیده اند آنها که بزرگترند به یاد دارند که بعد از اینکه همه احزاب مخالف را شناسایی کردند چگونه قلع و قمشان کردند و چه خونهای بیگناهی را ریختند فقط به خاطر اعتقادشان عده ای دیگر هم که فقط از سر شوق بدون اینکه اطلاعی داشته باشند حزب چیست یا معنای حزب توده و مجاهد خلق و... را بدانند دیدند دیگران ثبت نام میکنند پیش خود گفتند خوب ما هم ثبت نام میکنیم مگر چه میشود بسیاری از همین عده بیسواد هم سرشان را به باد دا دند چون فقط اسمشان در لیست ثبت نام مثلا حزب توده بود .آری این جمهوری اسلامی همان جمهوری اسلامی است که هزاران نفر را کشت تا حکومت کند و به قول خود حکومت عدل علی را بر پا دارد در هیچ دوره ای از این دوران سی ساله حکومتش حتی یک بار حاضر نشد سخن مخالفش را بشنود در دورانی که حضرت آیت الله منتظری نایب الامام بود و ایشان بعد از خمینی دجال بالاترین قدرت این کشور محسوب میشد حتی حرف مخالف او را نیز تحمل نکردند و خانه نشینش کردند و اگر نبود حمایت مردم از ایشان چه بسا یک مارک مفسد فی الارض بر پیشانیش میزدند و.... در یک مقایسه زمان حال و گذشته در زمینه قدرت جمهوری اسلامی میشود به این نتیجه رسید که در گذشته ای که این رژیم اصلا قدرتی نداشت و حتی خودشان هم باورشان نمیشد که حکومتشان پابرجا بماند آن جنایات فجیع را انجام دادند در زمان حال که سی سال از حکومت جهلشان میگذرد وخود را نه تنها در ایران که در منطقه و گاهی پا را فراتر گذاشته در جهان یک قطب قدرت میدانند آیا از انجام آن جنایات ابایی دارند؟ در زمان گذشته اگر جنایتی مرتکب میشدند میگفتند برای بقای جمهوری اسلامیست ولی حالا یک همجرم را نیز به اعمال ننگینشان افزوده اند و آن امام زمان است، بیچاره امام زمان ! و این امام زمانی که ایشان از آن حرف میزنند در نتیجه سی سال تبلیغ به وجود آمده و شده جزئی از باور مردم ، منظورم این نیست که قبلا مردم امام زمان را قبول نداشتند ،مرادم این است که در هیچ دوره ای از نام امام زمان به این اندازه استفاده ابزاری نشده بود اما حالا میشود و جالب اینکه مردم هم باور دارند در همین سی سال گذشته به شهر خود نظری بیندازید و ببینید در هر شهر چند تا امام زاده جدید کشف شده و بارگاهها برایشان ساختند کجا بودند این امام زاده ها در گذشته یکی از همین امام زاده ها را در رفسنجان خودم شاهد بودم که در یک زمین کشاورزی که سالها در آن زراعت میشد حسدی را یافتند که سالم بود فورا گفتند این امام زاده است و بارگاهی برایش ساختند تا مردم را سرگرم کنند خودم شاهد بودم که چگونه مردم شهرهای اطراف استان کرمان فوج فوج به سمت همین امام زاده حرکت میکردند و میگفتند که شفا میدهد چه ساده مردمی داریم ما و باید گریست وگریست و انقدر گریست که شاید خدا رحمی کند .

بپردازم به اصل موضوع این نوشتار : حال میبینیم که پس از گذشت سی سال در حالی که پایه های قدرتشان قویتر شده و شکمهایشان سیرتر یکی از خودشان که سالها همراهشان بود و اکنون نیز این همراهی را کتمان نمیکند و میگوید جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر و از طرفی خود را مخالف سیاستهای جاری میداند عده زیادی از جوانان را به دنبال خود کشانده است آیا باید باور کرد که او راست میگوید ؟ چگونه باور کنم که در زمان نخست وزیری همین شخص بیشترین اعدامها و جنایات انجام شد حتی یک سخنرانی از ایشان موجود نیست که در مخالفت با آن جنایات سخنی گفته باشد نمیتواند بگوید اطلاعی نداشته چرا که بعد از رهبری یکی از بالاترین مقامات اجرایی کشور بوده است بطور مثال عرض میکنم همین چند روز قبل نایب رئیس مجلس شورای اسلامی در صدا وسیمای میلی حضور داشت در باره حوادث جاده ای سخن میگفت که : اخیرا اتفاقات و حوادث کمتر شده است و من گزارشش را دریافت کرده ام و.. وقتی که یک نایب رئیس مجلس گزارش حوادث جاده ای را که سنخیتی به مقامش ندارد دریافت میکند آیا یک نخست وزیر آن زمان میتواند ادعا کند گزارشات اعدامهای گروهی را با جزئیات جرم و دلیل اعدام شدن معدومین را دریافت نکرده است . باور نمیکنم .

اجازه دهید یک فلاش بک بزنیم به یک سال قبل از انتخابات اخیر ریاست جمهوری و ببینیم در ایران چه خبر بود یادم هست که اکثریت مردم از تحریم انتخابات و شرکت نکردن در آن سخن میگفتند و تقریبا اکثریت مخالفین رژیم به این باور رسیده بودند که شرکت نکردن در انتخابات به معنای نه گفتن به کلیت نظام است دقیقا همان اتفاقی که رژیم در این سال با بزرگنمایی آن خود را حکومتی مردمی معرفی کرده وبه جهانیان نشان میداد که مردم با رژیم همراه هستند مطمئنا از این تصمیم مردم یعنی تحریم انتخابات رژیم با خبر بود برای همین به فکر چاره ای برای کشاندن مردم به پای صندوق رای افتاد پس تصمیم گرفتند که آقای موسوی نوین را با افکاری جدید و جوان پسندانه یا بهتر بگویم عام پسندانه به میدان بفرستند ... اینگونه فرض میکنیم که نظام به او ماموریت داد که در مخالفت با سیاست های رژیم سخن بگوید، با این حربه رژیم، بین تحریم کنندگان انتخابات دو دستگی پدید آمد عده زیادی به دنبال جناب موسوی به راه افتادند رژیم هم که همه مسائل را زیر نظر گرفته بود و از طرفی اصلا نمیخواست موسوی بر سر کار بیاید چون اگر میامد مجبور بود به قولهایی که به مردم داده بود عمل کند شاید خود آقای موسوی هم نمیخواست رئیس جمهور شود زیرا میدانست انجام آنچه که قولش را داده در چارچوب این نظام غیر ممکن است چون در ایران یک مقام بالاتر وجود دارد که خود به تنهایی هم قانون است و هم قانونگذار بنابراین او میتواند هر زمان که بخواهد مانع کار رئیس جمهور شود همانگونه که با خاتمی چنین کرد .

به هر حال روز انتخابات فرارسید رژیم که از قبل نتیجه انتخابات را میدانست نتیجه انتخابات را از قبل مشخص کرد و احمدی نژاد را به همان شکل که همه میدانیم رئیس جمهور انتخابی مردم اعلام نمود اما داستان در همین جا تمام نمیشد و رژیم هم نمیخواست تمام شود چون سناریوی نوشته شده شبیه سناریویی بود که در ابتدای سالهای انقلاب اسلامی برای نابود کردن احزاب مخالف و شناسایی مخالفین نوشته شده بود بنابراین روز بعد از انتخابات ،رژیم توسط جناب موسوی مخالفین را به خیابانها فراخواند، دوربینها از قبل آماده بود عده ای از مامورین اطلاعات در بین مردم مخالف بودند و عده ای در مکانهای مختلف مستقر شده بودند و از مردم فیلم میگرفتند مامورین بسیجی و انتظامی هم کار سرکوبشان را انجام میدادند، رژیم باور نمیکرد این جمعیت عظیم از مردم آن هم فقط در تهران به خیابان بیایند به فکر چاره ای افتاد که بتواند تظاهرات مردم را نیز مدیریت کند اگر مردم هر روز به خیابان میامدند سرکوب معترضین بسیار دشوار بود زیرا در هر تظاهراتی عده ای دستگیر میشدند که نگهداری آنها برای رژیم کاری بس دشوار و غیر ممکن بود پس رژیم به فکر حربه ای افتاد تا از مردم فرصت بگیرد برای همین بود که ایده انجام تظاهرات در روزهای مناسبت دار خود رژیم مطرح شد یک سوال از جناب موسوی و طرفداران این روش مبارزه : آیا رژیم در روزهای مناسبت دار مردم را مورد ضرب و شتم قرار نمیداد و دستگیر نمیکرد؟ همه میدانم که رژیم این کار را با شدیدترین شکل انجام داد پس چرا این روش ادامه یافت ؟ آیا جواب غیر از این است که رژیم چنین میخواست .

حال بعد از گذشت تقریبا یک سال از اولین تظاهرات مردمی چه چیزی عاید جنبش سبز شده و چه چیزی را رژیم از دست داده است عده زیادی از طرفداران جنبش سبز دلسرد شده و به کنج خانه هایشان رفتند در مقابل دولت بسیاری از مخالیفنش را شناسایی، دستگیر و زندانی یا اعدام کرد برای همین است که من باور نمیکنم که آقای موسوی یک مخالف واقعی رژیم باشد که اگر بود مثل آن استاد دانشگاه میشد که با انفجار یک بمب جان به جان آفرین تسلیم کرد شاید عده ای بگویند دولت جرات نمیکند موسوی را بکشد من میگویم زهی خیال باطل فرض کنیم هم اکنون این کار را کرد فکر میکنید چه اتفاقی میافتد آیا مردمی بیشتر از روز قدس به خیابان خواهند آمد وآیا اتفاقی به مراتب بدتر از روز عاشورا به وقوع خواهد پیوست .

در پایان لازم است بگویم که موضوع امام زاده های قلابی را برای این در نوشتارم پیش کشیدم که به این موضوع اشاره کنم که ما همان مردم ساده دل و زود باوریم که این امام زاده های قلابی را باور کردیم و با اینکه میدانیم اکثرشان دروغین هستند حتی به زیارتشان هم میرویم چرا کمی فکر نمیکنیم چرا خود را درآئینه نمیبینیم چرا در باره سخن مخالف طرز فکرمان حداقل اندیشه نمیکنیم که شاید هم همین سخن مخالف درست باشد من هم چون شما ایرانی آزاد و آباد را میخواهم حتی اگر آقای موسوی بتواند مرا به این آرزو برساند دستش را به گرمی میفشارم . ولی این دلیل نمیشود که هرادعای خزعبلی را باور کنم چرا که بزرگانمان و پدرانمان گفته اند: تجربه را تجربه کردن خطاست.